التماس

هر كجا آبي جاري است
با خروش اينگونه مي گويد
كه تو اي باب حوائج ، عباس
كه تو اي ماه علي ، اي سردار
از من بگذر
كه اجل نگذاشت كه من
برسم به لب عطشان اهل حرم
تو كه والايي
و دگر من گنداب
و خجل
و خروشم شودش مرثيه اي از تكرار
تو گذر اي عباس

خواستن

وقتی به من میگویی نمی خواهییم
تمام خواسته هایم پوچ می شود
الهه ی آتش من
نخواستن را بر لبانت جاری مکن