ترانه ی باران

سرمای سرد زمستان بود
می رود از پیش چشمانم چه زود
یاد دارم ، آن روز باران بود ...
راه ها نزدیک ، آرزوها دور
آدمی بی چتر ، یک نفر در فکر او

سادگی

ساده نیست فراموشی و خاموشی
من كه هیچكس جز تو را نمی خواهم
یا به هیچ چیز جز تو نمی اندیشم
روی از من اينگونه بر مگردان
ای آرزوی دیرینه ام

آیا مرا می بینی ؟

سكوتی عظیم تمام وجودم را فرا گرفته بود
مرا لحظه ای میهمان چشمانت كردی
یك نگاه به چشمانت
راهنمایم شد به ابدیت
ای یگانه عشق من ، تا ابد با من باش