وقتی بابام از سفر اومد

این نوشته روتقدیم میکنم به پدرم . بابا میدونم شاید هیچ وقت این نوشترو نخونی . میدونی که روم نمیشه دستتو ببوسم ولی اینجا میگم دستتو میبوسم و میگم که اندازه ی خدا دوستت دارم . میدونی که خیلی دوست دارم .

در باز شد . بابام بود . تازه از سر کار اومده بود . بعد از یک هفته . آخه کارش خیلی سخته و خیلی خطرناک . بابام راننده ی کامیونه . بعضی ها که باباشون راننده هست خجالت میکشن بگن ولی من به بابام افتخار میکنم . درسته یه عده ی کمی هستن که باعث شدن اسم راننده بد شده باشه . بعضی ها معتاد هستن و بعضی ها کارهای خلاف قانون میکنن . اما این توی هر شغلی ممکنه پیش بیاد . در هر صورت بابای من یکی از پاک ترین آدمای دنیاست . میگفتم : دوییدم گفتم سلام بابا . گفت سلام پسرم . بعد بوسش کردم و گفتم خسته نباشی . تندم رفتم براش شربت درست کردم بعد آب ریختم توی کتری تا جوش بیاد و براش چای درست بکنم . بابا هر وقت از مسافرت میاد یک عالمه چیز میز با خودش میاره . این بار مشهد بود . 1000 کیلومتر راه اومده بود . ساعت 4 بعد از ظهر رسیده بود . ناهار هم نخورده بود . خستگی ار صورتش که زیر نور آفتاب سوخته بود میبارید . بابام وقتی رانندگی میکنه یعنی سر کارش هست شاید کارش به روزی 17 18 ساعت هم برسه . توی گرمای تابستون گرم ترین نقاط ایران و توی زمستون سرد ترین نقاط ایران در حال رانندگی هست . شربتش رو خورد . ناهارم خورد البته چون معمولا گرمازده میشه نمیتونه زیاد غذا بخوره. چایش رو هم خورد و بعد از 12 13 ساعت رانندگی با یک ماشین 40 50 تنی خوابید . من چند بار باهاش رفتم مسافرت خیلی خوش میگذره . ولی جاده هایی هستن که توش یک جا هم پیدا نمیشه که بخوای غذا بخوری. البته بابام روی جاهایی که میخوایم غذا بخوریم یا بخوابیم حساسیت داره باید 4 ساعت بره بررسی بکنه ببینه غذاش خوبه بهداشتیه و کلا از این حرفا . با بابام اصفهان , شیراز ,تبریز , مشهد , کرمانشاه و چنتا شهر شمالی ایران رفتم واقعا خوش میگذره . وقتی جواب کنکور سراسری اومد منم مجاز شده بودم (( رتبم خیلی بد شده !!! گیر ندین )) بابام خیلی خوش حال شده بود . من نمیدونم چه حالی داشت . ولی شادی رو توی چشماش میدیدم . رفتار بابام با بچه هاش خیلی خوبه . بابام خیلی خوش اخلاقه . من و بابام مثل دوتا دوستیم . و امیدوارم همین طوری بمونیم . بابام رانندگیش خیلی خوبه (( آرزو میکنم خدا نگهدار همه ی راننده ها مخصوصا بابای من باشه و همه ی خطرها رو ازشون دور بکنه )) وقتی میگم بابا تند برو تند میره بگم هر کاری بکن گوش میده (( اگه جاش باشه و بتونه )) . یک بارم نشستم پشت ماشینش خیلی کیف میده البته یه جای خلوت . همیشه دلم میخواد بتونم مامان و بابام رو ببرم مسافرت هرکجا که دلشون خواست ببرم . بابا آرزو میکنم هر چی که دلت میخواد خدا بهت بده .
روز پدر نزدیکه ولی بابام پیشم نیست آخه بابا مسافرته ............